پيام
+
* پاورقي14 *
همچنان که آرايشها پاک مي شدند و هم چنان که پارافين در گرما ذوب مي شد و پوست چروک برمي داشت، جسد را در جلسه هاي پنهاني بازسازي مي کردند.درطول دوره ي باران، کپک ها را از روي پلکهاي او کنار مي زدند. خياطهاي خانم ارتش، لباس خاک سپاري اش را مرتب نگه مي داشتند؛ انگار همين ديروز پوشيده شده.
ادعاي عشق وجود داره
93/7/18
عرشيا تکN
تاج گلهاي نارنج را دروضع خوش آيندي نگه مي داشتند و نيز نقاب توري عروسي را که او هرگز در طول زندگيش نداشته بود:«تا هيچ کس جرأت نکند در اين فاحشه خانه ي مجيز گوها تکرار کند که تو با عکس خودت فرق داشتي،مادر جان! تا کسي از ياد نبرد چه کسي است که تا پايان روزگار، حتي در تهي دست ترين آبادي ها، بر توده ي شنهاي کناره ي جنگل فرمان مي راند.»...