ر نهان به آنانی دل می بندیم که دوستمان ندارند...
و در آشکار از آنانی که دوستمان دارند غافلیم...
شاید این است دلیل تنهایی مان...
 Where is mother?
Mother is in my heart.

تو به ندازه ی خدایی که سجده ی حق دارد
سجده ی سهو داری گلچهره!

ع.م.

گلچهره که با گونه های گل انداخته اش وارد کوچه می شد....
کوچه ی ما خیابان می شد
و خیابان ما یک شهر
و از مجلس خبر می رسید که استاندار جدید خواهد آمد
و دنیا مثل موج های وحشی ساحل های آرام
برای دیدن گلچهره صف به صف
از راه می رسید

ع.م.

بـــی تو مه تاب
دمی هست
دمـــــــــــــــی نیست
چه فرقی دارد؟

ع.م.

پایم را روی زمین میکشم
در راه رویی چوبی که فشار پر مگس هم خرخرش را به هوا میبرد
به سوی پنجره ای رو به دریا که صدف های خاکستری به سویش قل میخورند و بچه لاک پشت ها برای سلامتی سفرشان به آن پنجره تعظیم میکنند
پایم را همچنان روی زمین میکشم
به سوی آن پنجره ای که
لحظه ای قبل برای دیدنت از آن لیز خوردم و افتادم

ع.م.